یه مدتی بود با بابابزرگم که صحبت میکردیم دیوار رو نگاه میکرد ، جواب نمیداد!! واسه همین بردیمش تست شنوایی! خیلی هم اصرار داشت که نه من مشکلی ندارم!!!!! دکتر ازش خواست وارد یه اتاقکی بشه و هر چی پرستار میگه رو تکرار کنه:
پرستار: خیار
بابابزرگم : چنار :|
پرستار : بشقاب
بابابزرگم: هشدار :|
پرستار: تاکسی
بابابزرگم: لاستیک :|
در همون لحظه بود که گوشی پرستاره زنگ زد و پرستاره برداشت گفت: الو سلام عزیزم خوبی؟؟؟
بابابزرگم: قربونت برم مرسی تو چطوری؟؟؟